تکذیب اسلام (قرآن)خداوند تعالی در قرآن از انسان ها می پرسد: اى انسان چه چیزى تو را پس از این بیان به تکذیب دین وامى دارد؟ ۱ - سوال از علت تکذیب•«فَما یكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّین:پس (اى انسان) چه چیزى تو را پس از این (بیان) به تكذیب (روز) جزا وامى دارد؟!» خطاب در این آیه به انسان است، البته به اعتبار جنس انسان.ولى بعضى گفته اند: در ظاهر خطاب به رسول خدا (ص) است، و در واقع منظور سایر مردمند. كلمه" ما" در آن استفهامى و استفهامش توبیخى است، و جار و مجرور بالدین متعلق است به جمله" یكذبك"، و كلمه" دین" به معناى جزا است. و معنایش- به طورى كه گفته اند این است كه اى انسان! آن انگیزه اى كه تو را واداشته كه جزاى روز قیامت را تكذیب كنى چیست؟ آن هم بعد از اینكه ما انسان را را دو طایفه كرده، یك طایفه كه به سوى اسفل سافلین برگشتند، و طایفه اى كه پاداش داده شدند، پاداشى قطع ناشدنى. ۲ - منشاء غفلت و غرور•«کلا بل تکذبون بالدین:چنین نیست (كه به کرم خدا مغرور شده باشید) بلكه شما روز جزا را تکذیب مى كنید.» در این آیه قرآن به سراغ منشا غرور و غفلت آنها مى رود، و مى فرماید: آن گونه كه مى پندارید نیست" بلكه روز جزا را منكرید" (كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّینِ).نه مساله كرم خداوند مایه غرور شما است، و نه لطف و نعمت هاى او، بلكه ریشه اصلى را در عدم ایمان به روز رستاخیز باید بیابید.كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّینِ" كلمه" كلا" مثل كلمه" حاشا" ردع و انكار را مى رساند، در اینجا مى خواهد مغروریت انسان به كرم خداى تعالى را ردع كند، كه انسان هاى ناسپاس آن را وسیله و بهانه کفر و معصیت خود كردند، مى فرماید مغرور نشوید كه این غرور سودى به حال شما نخواهد داشت." بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّینِ"- یعنى نه، بلكه شما جزا را تکذیب مى كنید، در این جمله از آنچه از آیه" ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِیمِ" استفاده مى شود اعراض شده، از آن جمله استفاده مى شود كه علت كفر و معصیت آنان مغرور شدن به كرم الهى بوده، و گر نه به قیامت و جزا و لو بالقوه اعتراف دارند، چون فطرت سلیم بر آن حكم مى كند، در این جمله مى فرماید: نه، علت این نیست، بلكه علت واقعى این جرأت و حسارت بر كفران و نافرمانى، بدون كمترین ترسى از جزا، این است كه روز جزا را منكرید.در آیه" یا أَیهَا الْإِنْسانُ" خطاب را متوجه انسان نموده شش مرتبه ضمیر كاف خطاب مفرد به آن برگردانید، ناگهان در آیه مورد بحث ضمیر را جمع مخاطب كرد، تا بفهماند هر كس كه در معصیت و كفر با انسان شریك باشد تنها علت كفر و نافرمانیش نداشتن ایمان به روز جزا است.منظور از" دین" در اینجا جزا و روز جزا است و اینكه بعضى احتمال داده اند منظور" دین اسلام" است بعید به نظر مى رسد چرا كه محور سخن در این آیات معاد است. ۳ - اوصاف تكذیب كنندگان دیندر قرآن برای تکذیب کنندگان دین اوصافی بیان شده است:راندن یتیم، عدم اهتمام به طعام مسكین، سهل انگارى در نماز گزاردن، ریا كارى و منع ماعون. •«أَ رَأَیتَ الَّذی یكَذِّبُ بِالدِّین:آیا كسى كه دین خدا و روز جزا را تکذیب مى كند، دیدى؟» أَ رَأَیتَ الَّذِی یكَذِّبُ بِالدِّینِ كلمه" رؤیت" هم مى تواند به معناى دیدن با چشم باشد، و هم به معناى معرفت. و مراد از دین، جزاى یوم الجزاء است، پس كسى كه دین را تكذیب كند منكر معاد است.ولى بعضى گفته اند: مراد از دین، همان معناى معروفش یعنى کیش و ملت است. ۳.۱ - راندن یتیم•«فَذلِكَ الَّذِی یدُعُّ الْیتِیمَ:آرى او همان است كه یتیم را به سختى مى راند» كلمه" دع" به معناى رد كردن به زور و به جفا است، و حرف" فاء" در كلمه" فذلك" براى توهم معناى شرط است، و تقدیر كلام" أ رأیت الذى یكذب بالجزاء فعرفته بصفاته، فان لم تعرفه فذلك الذى ..." است، یعنى آیا آن كس را كه روز جزا را تكذیب مى كند، از راه صفاتى كه لازمه تكذیب است شناختى؟ اگر نشناختى پس بدان كه او كسى است كه یتیم را به زور از در خانه خود مى راند، و او را جفا مى كند، و از عاقبت عمل زشتش نمى ترسد، و اگر روز جزا را انکار نمى داشت چنین جرأتى را به خود نمى داد، و از عاقبت عمل خود مى ترسید، و اگر مى ترسید به یتیم ترحم مى نمود. علامه طبرسی در مجمع البیان فرموده: یتیم را از حقش با خشونت و ستم محروم کرده و او را می رنجاند. ۳.۲ - بی توجهی به طعام مسكین•«وَ لا یحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِینِ:و (كسى را) به دادن طعام بر فقرا ترغیب نمى كند» كلمه حض به معناى تحریك و تشویق است، و در كلام مضافى حذف شده، تقدیرش و لا یحض على اطعام طعام المسكین است، یعنى مردم را به اطعام طعام مسکین تشویق نمى كند.بعضى از مفسرین گفته اند: اگر تعبیر به طعام كرد، نه به اطعام، براى این بود كه اشاره كرده باشد به اینكه مسكین گویا مالك زکات و صدقه است و احتیاج ندارد به اینكه كسى به او اطعام كند، وقتى طعام را كه حق خود او است به او بدهند او خودش مى خورد، هم چنان كه در جاى دیگر فرموده:«وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ:و در اموالشان براى اهل سؤال و محرومان حقّى (مطلوب از جانب خدا و مقرّر از طرف خودشان) بود.» یعنى به بینوا و مستمند طعام نمى دهد و به دیگران هم نمی گوید باو طعام دهید و به عبارت ساده تر نه خودش چیزى می دهد در موقع توانایى و قدرت و نه در وقت تنگى و عجز دیگران را تشویق باین كار می كند براى اینكه روز پاداش را قبول ندارد.بعضى دیگر گفته اند: طعام در آیه به معناى اطعام است. و اگر تعبیر به تشویق به طعام كرد، و نه به خود عمل (اطعام) براى این بود كه حض هم شامل تشویق عملى یعنى خود عمل اطعام مى شود، و هم شامل تشویق زبانى. ۳.۳ - بی اعتنایی به نماز•«فَوَیلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ:پس واى به حال نمازگزاران. آنان كه از نمازشان غافل و به آن بى اعتنایند» یعنى آنهایى كه از نمازشان غافلند اهتمامى به امر نماز ندارند، و از فوت شدنش باكى ندارند چه اینكه به كلى فوت شود و چه اینكه بعضى از اوقات فوت گردد، و چه اینكه وقت فضیلتش از دست برود و چه اینكه ارکان و شرایطش و احكام و مسائلش را ندانسته نمازى باطل بخوانند.در آیه شریفه تكذیب گر روز جزا به چنین نمازگزارانى تطبیق شده، چون حرف" فاء" كه بر سر جمله آمده مى فهماند جمله مزبور نتیجه تكذیب روز جزا است و مى رساند چنین نمازگزارانى خالى از نفاق نیستند، چون تكذیب روز جزا تنها به این نیست كه به كلى آن را منكر شود، كسى هم كه تظاهر به ایمان مى كند و نماز مسلمانان را مى خواند، اما طورى مى خواند كه عملا نشان مى دهد باكى از روز جزا ندارد، او نیز روز جزا را تكذیب كرده.ساهون" از ماده" سهو" در اصل به معنى خطایى كه از روى غفلت سرزند، خواه در فراهم كردن مقدماتش مقصر باشد یا نه، البته در صورت اول معذور نیست، و در صورت دوم معذور است، ولى در اینجا منظور سهو توأم با تقصیر است.باید توجه داشت كه نمى فرماید" در نمازشان سهو مى كنند" چون سهو در نماز به هر حال براى هر كس واقع مى شود، بلكه مى فرماید" از اصل نماز سهو مى كنند" و كل آن را به دست فراموشى مى سپرند.روشن است این مطلب اگر یك یا چند بار اتفاق بیفتد ممكن است از قصور باشد، اما كسى كه پیوسته نماز را فراموش مى كند و آن را به دست فراموشى مى سپارد، پیدا است كه براى آن اهمیتى قائل نیست، و یا اصلا به آن ایمان ندارد، و اگر گه گاه نماز مى خواند از ترس زبان مردم و مانند آن است. ۳.۴ - ریا كارى•«الَّذِینَ هُمْ یراؤُنَ:آنان كه ریاکاری مى كنند.» كسانى كه عبادت را در انظار مردم انجام مى دهند، (و یا در انظار بهتر و غلیظ تر انجام مى دهند)، اینگونه افراد شكارچیانى هستند كه با زبان شكار حرف مى زنند، تا شکار بدام شان بیفتد، در بین مسلمانان خود را مسلمان تر از آنان جلوه مى دهند، و معلوم است اگر در بین اهل ملتى دیگر قرار بگیرند چهره آن مردم را به خود مى گیرند. ۳.۵ - منع ماعون•«وَ یمْنَعُونَ الْماعُونَ:و اسباب و وسایل مورد نیاز را (مانند وام، زکات، صدقه، عاریه، اثاث خانه و غیره از دیگران) دریغ مى دارند.» یعنى اگر راندن یتیم و عدم اعتنا به مسکین از آثار انکار دین است، پس واى به حال غفلت كننده از نماز و ریاکار در عمل و مانع زكات كه گناهشان بزرگتر است. كلمه ماعون به معناى هر عملى و هر چیزى است كه به شخصى محتاج داده شود، و حاجتى از حوائج زندگى او را بر آورد، مانند قرض و هدیه و عاریه و امثال آن. تفسیرهاى متفرق دیگرى هم كه براى این كلمه كرده اند به همین معنایى كه ما كردیم بر مى گردد. کافی به سند خود از ابو بصیر از امام صادق (ع) روایت آورده كه در ضمن حدیثى فرمود: منظور از ماعون در جمله" وَ یمْنَعُونَ الْماعُونَ" قرضى است كه بدهى و احسانى است كه بكنى، و اثاث خانه اى است كه به عاریه بدهى، زكات هم یكى از مصادیق ماعون است. ۴ - پانویس۵ - منبعفرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «تکذیب اسلام». |